کجاست اهل دلی که نگاه ما بکند
برای حال خراب دلم دعا بکند
کجاست خبره طبیبی که کیمیا داند
مس وجود مرا بهتر از طلا بکند
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به یک نگاه مرا بنده خدا بکند
همین که داد و فغانم بلندشد دیدم
جناب خواجه شیراز این ندا بکند:
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
مرا بگیر و در خانه ات مقیمم کن
چقدر عبد فراری بروبیا بکند…
… به کارمن گره کور خورده است اما
گشایش از گره ام ذکر یارضا بکند
چه می شود شب جمعه یکی ز کرب و بلا
حواله ای بفرستد مرا صدا بکند
چه می شود که در آن جمعه عبد بی سر و پا
نماز صبح به موعود اقتدا بکند